7.10.15

 ^
خوبم. اول دستم در آتل بود، بعد قلبم و حالا کم‌کم بانداژ رسیده به زبانم. خوبم اما. این روزه‌ی سکوت که تمام شود، خوب‌تر هم می‌شوم. یک‌وقت‌هایی سکوت مرهم است.

13:45
0

21.3.10

^
آدم
دندون عقلش بترکونه...
اون وقت مژگان دهان شویه بریزه تو دهنت
آی دوست دارم اين دندون بی‌غیرت رو ...

14:54
0

6
آخر سال
آدم كمرش رگ به رگ بشه
اما مژگان كنارش باشه
...
دوست دارم كمر درد رو

09:39
0

19.1.09

6
تا كي برسه برم سر وقت دخمل بابا
دلم برا اونم تنگيده

22:02
0

6
ديوونه
دلم تنگيد برا اينجا
چقدر وابستش شده بودم 
خوبه كه هستي 
و 
نيستمش
اغلب اوقات هيچ دلم نميخاد 
قسمتت كنم 
در معرض باشي 
باشم 
دلم به طرز فجيعي بچه‌ننگاني بابامو ميخواد

21:51
0

6
صبوری کن سايه‌ی پا در گريزِ پسين 
خورشيد 
برای بازآمدن است که می‌رود 
نگران نباش 
به زودی باردارترين ابرهای شمالی 
شامگاهِ گندم و آهو را 
سيراب خواهند کرد 
و ما به راهِ روشنِ آرامش خواهيم رسيد 
فقط کافی‌ست به قدرِ سوختنِ کبريتی 
تاريکی بی‌پايانِ پيش رو را تحمل کنيم 
حتما سپيده‌دم سرخواهد زد 
خورشيد باز خواهد گشت 
-سيد علي صالحي-


21:47
0

6
ممد علي 
چارك فلك
مژگانم
بخيه
...
من از عطرِ آهسته‌ی هوا می‌فهمم 
تو بايد تازه‌گی‌ها 
از اينجا گذشته باشی. 
...
وشششش 

21:40
0

6

….wow
چقده اينجا غريب شده برام

نوشتن غريبه

حال و هواي بلاگر غريبه

تمدد

تامل

تحول

تعجب

وا؟

 

21:07
0

12.4.08

6
نیومدی هذیون بگی دلم برای اینجا تنگ شده بود خودم اومدم فضولی:پییی
دلم میخواد هذیونهامو جایی بنویسم که همیشه مبهوت افکار نویسنده اش بودم
نویسنده ای که حالا تپش قلبامون به هم گره خورده
دلم میخواد یادداشتک واره(!) بنویسم
* صدای قلبت با موسیقی انیگما قاطی شده!
* گرمای دستات ... سرمای وجودم رو از بین میبره
*عجیب به توجه نیاز دارم! همه باید بفهمن من تو شرایط سختی هستم و درکم کنند والا.......:دی :(
* هیچ خبر داری هرروز صبح قبل از سلام و صبح به خیر ازم می پرسی خوب خوابیدی؟
*2 ماه دیگه این موقع ها تو خونمونیم و احتمالا دارم ریخت وپاش های کله سحر رو جمع میکنم! :دی
* بی تو من خرابم... در رنج و عذابم
* چقدر دلم می خواد دوستت احد رو ببینم!!! چرا ؟
* زندگی زیباست اما این تلاشه که زندگی رو زیبا می کنه
* من .......................
خرابتم رفیق (چشمک)

17:57
0

4.1.08

6
در حق حق الله گفته اند
خدا ظلم در حق خودش رو پیشاپیش بخشیده
میخوام با جسارت تمام
بعد اون همه لطفتش
ظلمی در حقش روا بدارم
عنوان خداوندی رو ازش میگیرم
میدم به تو
...
سلام خدای من
دوستت دارم شدید
:X

21:32
0

30.12.07

6
" دارند آواز می‌خوانند،
بنفشه‌های نظرکرده
راه افتاده دارند می‌روند دامنه‌های دارآباد.
کمی بوی باران
کمی بوی خاک
و بعد خوابِ نَمی از خنکایِ پسين
و بعد کلماتِ ساده‌ای از سينِ هر سفر،
و من که دست می‌کشم بر سَحُوریِ سنگ،
و گريه می‌کنم در غيابِ تو.
پس چرا نمی‌خوانی عيسایِ آب‌های درياگذر!
بوی گلوی عرق‌کرده‌ی تو را دوست می‌دارم
بوی خویِ خالصِ ليمو، قرينه، غَش،
هی قاف و غينِ عطش! "
سید علی صالحی

16:49
0

21.11.07

6
نام تو را
روزی تمام غارنشینان
بر سنگها نوشتند
و سنگها از آن روز
جنگل شدند
امروز هم
از کیمیای نام تو
این واژه های خام
در دست های خسته ی من
شعر می شوند
من در ادای نام تو دم می زنم
شعرم حرام باد
اگر روزی
تا بوده ام
جز با طنین نام تو
شعری سروده ام!
....
قیصر امین پور

21:46
0

2.11.07

6
چه حال و چه شوریه بنده بودن و بنده نوازی کردن...

19:55
0

6
قال الله تعالی:
مستی و تهی دستیت آورد بمن
من بنده مستی و تهی دستی تو

19:39
0

21.9.07

6
رقص نمیدونم
اما
....
اصلا خودت می چرخونی ام
........
فردا هم تکلیفش معلوم شد
...
خدایا شکرت

21:58
0

6
راستی تو که از اغیار نیستی
بیا امشب رو به شنیدن نجوای این دوتا
گوش بنشینیم
ها ؟
چتوره ؟

21:53
0

6
هر شب زمانی که همه میخوابن ماه و زمین
نجوای عاشقونه خودشونو دوراز چشم اغیار شروع میکنن
دور هم میگردن کلی از هم دورن
در پایان شب هم اگر به هم نرسن
در همه کهکشانها
همه کائنات این حکایت رو از آغاز روز تا آغاز شب
به یکدیگر گفته
شادمانه تر به گردش و رقص خود ادامه میدهند

21:28
0

20.9.07

6
پدر آسمونیش تویی
میگم میشه بیام خواستگاریش؟
...

00:28
0

6
پدر آسمونیم تویی
میگم میشه بریم خواستگاری؟
....

00:17
0

6.9.07

6
وقتی این وری یا اون وری
فرقی نمیکنه
هرجا باشی و ساکن؛ انگاری ور دل خودمی
اما وقتی تو راهی رو به این ور یا رو به اون ور
انگاری از پیشم داری میری
دلتنگی و نگرانی و اس ام اس و
اوووووووو وه
کلی تخیلات
کلی ناخنک زدن آینده
کلی جا خالی کردن ها
کلی دل دل کردنا
یادم باشه وقتی اومدی
غم دل با تو بگویم باشه ؟
:D
صبح رسیدی اون ور خبرم کن دیووووووونه

21:10
0

6
میان خورشیدهای همیشه
زیبایی تو
لنگری ست
خورشیدی که از سپیده دم همه ستارگان بی نیازم می کند .

21:02
0

5.9.07

6

میله های زندون

دپرسیون

مرغای دریایی





22:12
0

6
آمین

22:10
0

16.8.07

6
ندیدمت
دلم تنگید برات
نشد سیر ببینمت
شرم حضور و از این حرفا

21:38
0

6
آخ که چقدر خوابم میاد
تمام فشار متصوره و منتطر، وقتی رسیدم خونه روم هجوم آورد
قطار از روم رد شده بخدا
خودم دیدم
الو
به سر مبارکم قسم
....
...

21:34
0

6
شنیدن غیبت هایی که پشت سرت میشه
عجبا که اینقده خوشمزه هم میتونست باشه

21:28
0

6
تو بد ترین شرایط اطرافیان اومدم
خلوتم رو به بدترین وجه از دست دادم
ناهارم نصفه موند
آرامشم اما در اوج خودش بود
مایه شگفتی خودم
و تو
مزه خربزه هلو خیار چایی ؛ چشمای مادرسنگینی سکوت پدر, همه رو با تمام وجود حس کردم
یه حس موزیانه بغل کردن مادر بهم دست داد
خیلی با محبت به دلم نشست
اونی نبود که منتظرش بودم
راضی از همه چی به آینده رضایت دادم

21:14
0

6
هی هی هی
ینی این منم ؟
نه این نه منم
داری چی کار میکنی هذیون گوی دیووونه
هی هی هی
تو و این همه جسارت ؟

20:47
0

5.8.07

6
ببخش نازنین

00:07
0

4.8.07

6
بعضی وقتا به خودم میگم چی باید بگم که معنی داشته باشه
نیتم رو نیتش رو برسونه بی غل و غش
چی هبه اش کنم که معنی دیگری نده کی بدم بد برداشت نکنه
تو بگو از چی خوشش میاد
کتاب ؟
اما فعلا دل تو دهنم نیومده :دی

23:56
0

6
هذا شقشقه هدرت

23:54
0

6
بر خرمگسان معرکه لعنت

23:44
0

6
میخوابم
همچو کلافی سر در خویش
میبینمت
: من همین جا هستم
" کشف سحابی مرموز هم داستانی "
چه مزه ای داره

23:23
0

6
بعضی وقتا چنان دلم میخاد یه جفت گوش دیگه ترجیحا رهگذر رو داشته باشم و حرفامو، حس ها مو، بهش بگم اونم با صدای بلند
اما گوشی که گوش باشه پیدا نمیکنم
همین جا خوبه

22:24
0

3.8.07

6
کسی از امانتی هامون مرافبت نمیکنه
حتی عزیز ترین هامون
خودمون مراقب امانتی اون یکی باشیم
...

20:36
0

29.7.07

6
باقیشو هیس
در درونم برا خودم میخواهم
خود خواهیم مجال نمیدهد
چمن بویم
با تو اینجا شب ندارم

07:39
0

6
ایتان !!؟
که فوون؟
:D
مست حضور ارواح شادمان مهر

07:31
0

6
این مهسا چقده برام آشنا بود
آی آی آی آی
این دو تا مظلوم چقده نازن :دی
این روز روز قدر بود نیست ؟
اکنون حاجت روا شدم
Tanrim! shokoorlar olson >:D<

07:26
0

6
بالا بلند
با تو آن کلام مقدس راخواهیم آموخت

07:22
0

28.7.07

6
:دی
منم دچار همون وسواس بک اسپیس شدم
"یله بر نازکای چمن رها شده باشی"
هنوز صدای شر شر یا همون به قول خودشون گورگور آبشارش تو گوشمه
هنوز نجوای باد با علفهای زیر گوشمون رو میتونم بشنوم
هنوز عطر چمنای زمین قاطی عطر موهاش، پیشونیش، دستاش تو مشامم خلجان داره
هنوز سیاهی چشاش - برآورد آرزوهای دیرین _
به وضوحی بی سابقه دیدگانم رو پر کرده
و هنوزجادوی لمس صورت و پیشونی با چشمهای بسته
مستی ام را پایدار کرده
فردا تمام را سخن با اوست در این درون پر ز، مَستان

20:16
0

26.7.07

6
من :
چه دانستم که این سودا
مرا زین سان کند مجنون
دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون
.........
.........
چه دانم من دگر چون شد
که چون، غرق است در بی چون
چه دانم های بسیار است لیکن من نمیدانم
که خوردم از دهان، بندی، در آن دریا کفی افیون
او :
نگفتمت که تو را ره زنند و سرد کنند
که آتش و تپش و گرمیه هوات منم ؟
نگفتمت که مگو کار بنده از چه جهت نظام گیرد
خلاق بی جهات منم؟

07:29
0

24.7.07

6
هی کانال یک
کانال دو
سه
چهار
پنج
نوچ
رفتم ماهواره
ترک ست
هات برد
نیستی
کوششششششششی تو؟

22:58
0

20.7.07

6
چه بی تابانه می خواهمت
ای دوريت آزمون تلخ زنده به گوری.....

19:52
0

8.7.07

6
با تو ديشب تا كجا رفتم تا خدا،
وان سوي صحراي خدا رفتم،
من نمي‌گويم ملايك بال در بالم شنا كردند،
من نمي‌گويم كه باران طلا آمد،
با تو ليك اي عطر سبز سايه پرورده،
اي پري كه باد مي‌بردت،
از چمنزار حرير پر گل پرده،
تا حريم سايه‌هاي سبزتا بهار سبزه‌هاي عطر
تا دياري كه غريبي‌هاش مي‌آمد به چشمم آشنا،
رفتم.
مهدي اخوان ثالث

19:37
0

6
امشب زدم تو خط هایده شدم اِند جوات !!‌
مثل این راننده کامیونا و راننده اُتوبوسا !!
یادم نمیره که جه نوستالژیک هوس میکردیم بزرگ شیم بشیم راننده اتوبوس - قام قام !! یادته نه ؟!!
من که یادم نرفته هنوز
ولی خدا وکیلی بعضی وقتا کامیونا یه چیزایی پشتشون مینویسن که آدم کم میاره
مثل همین:

همیشه محکوم همیشه بیگناه
آخ که اگه من الان تو کامیون بودم - آخه هایده پشت کیبورد مثل تو جاده پشت رل کامیون حال نمده که:
شب شب شب که نذاشتی خواب نذاشتی برام
روز روز روز که نذاشتی تاب نذاشتی برام

19:15
0

8.6.07

6
یک دوست دارم!...چه خوش آن که انسان روحی جسته باشد تا در میان آشوب توفان بتواند در دامن آن بخزد.پناهگاهی نرم و اطمینان بخش که در آن به انتظار آرامش ضربان قلب تپنده خویش نفسی برآورد! دیگر تنها نباشد،ناگزیر نباشد که با چشمان پیوسته باز و سوخته از بیدار خوابی همواره مسلح باشد ، تا سرانجام خستگی اش تسلیم دشمن شود! رفیق عزیزی داشته، سراسر هستی خود را به دست وی سپرده باشد.همچنان که او نیز همه هستی خود را به دست او سپرده است.سرانجام طعم آسایش بچشد.خود به خواب رود و او بیدار بماند.خود بیدار باشد و او بخوابد.از لذت حمایت از آن کس که مانند کودکی خردسال خود را به او تفویض کرده است، برخوردار شود.بزرگترین شادی را در آن بیابد که خود او را به اختیار وی گذارد.احساس کند که رازدارش اوست و اختیار دارش اوست.پیر و فرسوده و خسته از کشیدن بار آن همه سال های زندگی، بار دیگر جوان و شاداب در پیکر دوست زاده شود.از جهان نوگشته با چشمان او بهره مند گردد.چیزهای زیبای گذران را با حواس او در آغوش کشد، با قلب او از رخشندگی پر شکوه زیستن کام برگیرد...حتی با او رنج ببرد...آه!...حتی رنج، اگر دوستان با هم باشند، شادی است...!

19:51
0

27.4.07

6
مامــــــــــــــــــــــــــان؟؟؟؟؟؟؟

23:19
0

6
خیلی زود بود
سوک سوک
من قبول ندارم
از اول

23:13
0

6
هی یو
نفس باد صبا
این روزا رو به کی مدیونم ؟
افس...؟
افش...؟
...؟
...؟
...؟
هیچکدام ؟
همه گزینه ها صحیح است ؟
تب دارم

23:05
0

6
نبود بر سر آتش میسرم
که نجوشم
...
ینی که خیلی تابلو بودم ؟
....

سنگین ترین هفته
سبک ترین هفته
پر اضطراب ترین هفته
پرنشاط ترین هفته
...
عجبا
حاجی بد جوری تو گیجی غوطه ورم
از اتفاق افتاده نه ها !
نه
از اینکه این اتفاقات برا منه که داره رخ میده
جل الخالق

22:54
0

رو به خودم

  • از چنين بي نقشه رفتن تن نفرسودت ؟
  • هی
  • هذیان گو

همراهان

هذیان های قبلی


نوا