صفحه بیستم

اینجا تبریز است منزل پیشول جان...

صبح رسیدم و با حال زار  و خسته بدون توجه به نگاه آدمها بوسیدمش و خودمو به آغوشش سپردم...

الان پیشول سرکاره و من موندم و یه نامه قشنگ... یه نامه که دلمو برد... کاش اجازه داشتم این نامه اینجا بذارم...

فردا برای من و پیشول روز بزرگیه... چرا؟ خواهم گفت