صفحه بیست و هشتم

هر روز بیشتر از روز قبل به تو ایمان میارم... هر روز مطمئن تر از روز قبل قدم برمیدارم به سمت زندگی مون.. با همه نگرانی هاش با همه دلهره هاش...
خدامو شکر می کنم که تو رو تو مسیر زندگیم قرار داد ...
2 ماه پیش تو همچین روزی یادته کجا بودیم؟ آخرین شب دوران مجردیمونو رفتیم بیرون.. چقدر تو هوای سرد تبریز پیاده راه رفتیم... شال گردنها رو دور صورت همدیگه می پیچیدیم و دستامونو تو هم حلقه کرده بودیم... اینقدر راه رفتیم که وقتی رسیدیم خونه همه خواب بودن... هر دومون مست بودیم از حضور هم و هنوز هم سرمستیم... با همه سختی ها ... با همه فشارهایی که بهت وارد می شه.. اما مثل همیشه، مثل کوه ایستادی و مقاومت می کنی، خوشحالم که مال منی... خوشحالم که خیلی ها هنوز 2 ماه نگذشته حسرت رابطه من و تو رو می خورن .. مثل شب اول دوران متاهلیمون براشون دعا می کنیم تا همه اونایی که عاشقن لذت وصل رو بچشن...
چقدر وصال تو لذت بخشه جووونم ، عزیزم
2 ماه از بهترین روزهامونو سپری کردیم و وارد ماه سوم زندگیمون می شیم... از خدا میخوام بهت توان بیشتری بده.. با همه وجودم از خدا میخوام بهترین ها رو به بهترینم هدیه کنه که لیاقتش خیلی بیشتر از چیزهایی هست که داره..
پیشول ملوسم دوستت دارم