صفحه سی و دوم

* اینجا تبریز است و ور دل پیشول جونم

* امروز رو خونه موندگار شدم و فردا باید برم برای کارم ... قرار شده صبح با پیشول برم... دعا بنمایید..

* دیروز بابا زنگ زده و می گه نمی تونه سیمای تلویزیون و ماهواره رو وصل کنه .. اوفففف چه حالی شدم وقتی حرفش تموم شد

* باز من اومدم اینجا و مامان جان یادشون رفته یه احوالی ازم بپرسن.. چرا من اینهمه حساسم رو این نوع برخورد مامانم؟؟   احساس می کنم اینجا که میام باید بیشتر حالمو بپرسه! از طرفی هم مدام با خودم تکرار می کنم که بذار از الان هی نخوان زنگ بزنن و عادت کنن!!!

* یه موج گیسوی تو رو به ۱۰۰ تا دنیا نمیدم