صفحه سی و پنجم

سلام علیکمممم ....

سالی پراز عشق و شور و موفقیت براتون آرزو می کنم.. انشالله که همه چیز طبق مراد پیش بره و آخر سال ۸۷ دلتون شاکر همه اتفاق های خوبی باشید که تو این سال افتاده...

تعطیلات خوب بود؟؟ برای ما که چز خستگی چیزی نداشت!!!   البته یکی دو تا کار مهم رو هم به انجام رسوندیم...

۲۸ اسفند حرکت کردیم سمت تهران و تا ۳ فروردین تهران بودیم. اما استراحت که نکردیم هیچ، خسته تر هم شدیم!!! روز اول رفتیم خونه عمو و خاله من و روز دوم هم خونه مادربزرگم.. صبح روز سوم ساعت ۷:۳۰ حرکت کردیم سمت رشت خونه اقوام آقای پیشول... جووونم براتن بگه که هی رفتیم مهمونی، هی خوردیم، و اینقدر نشستیم که م ا ت ح ت مون سابیده شد استخوانهاش! خسته و کوفته اومدیم سمت تهران که کمیییی استراحت کنیم! اما دریغ از استراحت! تا روز ۱۱ هم دنبال کارامون بودیم و گفتیم خوب شب رو راحت می خوابیم و  روز ۱۲ رو حسابی استراحت می کنیم و شب هم راهی تبریز می شیم! اما از اونجایی که حروم شده بود استراحت آبجی خانوم من رفت سفر و من و آقای پیشول رفتیم خونه شون پاسبانی! ساعت ۲ و نیم یییییهوووو یه صدای مهیب بلند شد و هر چی گشتیم نفهمیدیم صدا از کجا بود! اما تا خود صبح من از ترسم نتونستم چشم رو هم بذارم!!!!‌( البته بعدا معلوم شد که صدا چی بود!!‌)

اینم از تعطیلات من و پیشول! امروز هم که روز اول کاری هردومون بود... برامون دعا کنید لطفا :)

* یه تالار خیلی خوب و عالی رزرو کردیم که حدود یک و نیم برامون آب خورد البته تدارک ۳۰۰ نفر مهمون رو دیدیم در صورتی که تعداد مهمون هامون تا الان ۳۶۰ نفر شده!!!!! ( ریزش نفرات زیاد داریم)

* خود تالار موزیک و فیلمبردار داره و همین طور اتاق عقد که این یکی از مزایای خیلی خوب تالار بود.

*۳ ماه دیگه تو همچین روزی من و پیشول روز اول زندگی مشترکمون رو رسما شروع می کنیم