صفحه چهل و دوم

*چند ساعت دیگه حرکت می کنم به سمت تهران و کلی هیجان دارم...

*فقط ته ذهنم یه نگرانی هست! صبح تو مدفوعم خیلی خیلی خیلی کم خون دیدم! اینقدر نگرانم که حد نداره! چند روزی هم بود(شاید یک هفته یا بیشتر) که رنگ مدفوعم تیره بود! نگرانم و خوندن نوشته های وب در مورد این موضوع نگران ترم می کنه! اگر باز هم ادامه داشته باشه برگردم باید برم پیش یه متخصص خوب ! دعا کنید دیگه نشه :(

*پیشول حمومه و دلم می خواد زودتر بیاد بشینه حرف بزنه تا حواسم پرت بشه :(

* ان شالله این هفته یه اتفاق خوب و مهم میافته

* فردا با خیاط و فیلمبردار و آرایشگر و گل فروش و کارت چاپ کن قرار داریم! می رسیم آیا؟؟؟؟ تازه تولد هم دعوتیم‌:دی

* فعلا خدافظظظظ تا برگردم :-*