صفحه هفتم

دلم میخواد تو اتوبوس باشیم، همه آدم های تو اتوبوس کور و کر باشن، دلم یه جاده صاف و مستقیم و بدون دلهره میخواد، دستامو بزنم زیر چونم و آرنجمو بذارم روی زانوت... از پنجره طلوع آفتاب رو ببینم، تلاشی که خورشید می کنه تا خود نمایی کنه، انرژی که بهم میده طلوعش...
دستای تو باشه که موهامو نوازش می کنه و نگاهت که همراهیم می کنه...
دلم میخواد این جاده مدتها ادامه داشته باشه تا من کاملا لذت ببرم از بودن تو همچون حالتی..
دلم یه مسافرت دو نفره میخواد
دلم یه زمزمه بدون دغدغه میخواد
دلم یه داد بلند میخواد...