باید یاد بگیرم مقاومت رو....
باید یاد بگیرم تیکه های شخصیتم رو دست هر کسی ندم...
باید اجازه ندم هر کسی با قیافه و اخم و تخم و کوبیدن در و دیوار له-م کنه...
حساسم؟ آره حساسم آخه جز مادرم کسی از گل بالاتر بهم نگفته...
حالم بده.....به طرز وحشتناکی زیر دلم درد می کنه... اشکام سرازیره...... روحم خسته است.... نمی تونم بخندم....
خدایااااااا .....................
دیگه خودمو پایین تر از این نمیارم... دیگه دوست ندارم وقتی در موردم حرف می زنن بگن خیلی خاکی و راحته! من از این به بعد ژست خودمو می گیرم ....
دیرم شده و حوصله سرکار رفتن ندارم!!! کاش ساعت کاری تا مدتی ۷ شب باشه!!!
* من آدم صبوریم اما وقتی خیلی چیزا تلنبار میشه رو هم و نمی تونم حلش کنم این طوری میشم!
* باید بگم به هیچ وجه مطالب نوشته شدم به پیشول جان ربطی نداره...
سلااااااااااااااااااام
ایشالا زود خوب شی
سه ماه دیگه عروسیته ... وااااااااااااااااااای ... من جای تو کلی ذوق دارم هااا ....
بوووس
سلام...وبلاگ خوبی داری...خوشحال میشم لینکم کنی...اگر لینک کردی خبر بده تا لینکت کنم عزیز...
کوکو جونم می دونی یه موقعها خوبه آدم به همه چی خیلی توجه نکنه از طرفی یه موقها به قول تو خوبه که آدم ژست خودشو بگیره. منم دیشب دقیقا با یه همچین شرایطی رو به رو بودم. حالا هر دفعه که برام تجربه می شه تصمیم می گیرم دفعه بعد یه مدل دیگه باشم.
سخته مریم ....
خیلی سخته :(
به مریم (کامنت پستت):
خدا رو شکر کن که هفته ۱-۲ بار می بینیشون...
منم یه وقتایی اینقدر دل تنگ می شم که زمان و مکان رو به کل از یاد می برم و اشک چشمام سرازیر می شه ..
خوبی مریم؟
من اینجا وبلاگت رو ندارم ... ژیشول کارت هم خرید با کارت هم فیلتری و برام باز نمی شه!
حالا خوبه بلاگت هیچ موردی نداره...
تو تهران جای منم نفس بکش :دی