کوکو خانوم

نوشته های کوکوخانوم برای تو

کوکو خانوم

نوشته های کوکوخانوم برای تو

صفحه هفتاد و ششم

سردته... دلت درد می کنه...میایی تکونی به خودت بدی از درد پا ناله ات بلند میشه! سریع بیدار میشه و ازت می پرسه چی شده؟؟؟

تا می گی پام رگ به رگ شده.. شروع می کنه ماساژ دادن پات... آروم که می شه بغلت می کنه... سرتو عین بچه ها می بری تو آغوشش و مست می شی از بوی تنش... مست می شی از گرمای بدنش...

چقدر خوبه که یه نفر هست که همیشه مواظبته... یه نفر هست که می دونی می تونی با همه وجودت بهش تکیه کنی.. یه نفر هست که دوستت داره و دوستش داری...

در طول روز بارها و بارها گرمای آغوشش رو روی پوستم حس کردم و خدا رو شکر کردم به خاطر بودنش... خدا رو شکر کردم که یه حامی بزرگ و عزیز دارم...

*اینجا داره زمستون میشه

صفحه هفتاد و پنجم

امشب راهی تهرانم.. با اینکه نصف روز رو اونجام و شب دوباره برمیگردم اما خیلی خوشحالم.. دلم حسابی برای مامان و بابا تنگ شده... 

*برام دعا کنید که معده و روده ام بیشتر از این اذیتم نکنه :-( 

* دارم می رم فیلم و عکس عروسی رو تحویل بگیرم (هوراااااا)  

*راستی نماز و روزه روزه دارا مبارک :پی

صفحه هفتاد و چهارم

نوشتم.........

پاک کردم........

روزمره بود و خوشم نمی اومد از این نوع نوشتن.......

آهای خدا کار دارم باهات هااااااااااااا

دوستت دارم خوب؟‌:-(