۲ هفته خواهرم اینجا بود و چون اطلاعی از بودن این وبلاگ نداره مجبورا نمی تونستم بیام و بنویسم... هر چند گفتنی زیاد داشتم... دیشب هم دوست پیشول مهمونمون بود و نتیجه این شد که همین الان از کار خونه فارغ شدم!!!!
بهم گفتن زیاد از خوبی های پیشول نگم! چشمش می زنن... منم اطاعت امر بزرگترها رو می کنم... فقط بگم خوشبختم.....
من خیلی خوشبختمممممم
من و پیشول دوستتون داریم :-)
برامون دعا کنید زودتر برنامه ریزی مناسبی بکنیم تا بتونیم به کارهای متفرقه هم برسیم...
من که می دونم خیلی تاخیر دارم شرمنده دیگه...
به زور دو تا از عکسامونو می ذارم براتون (از ترس آشناها می گم به زور :دی) اولی روز عروسی هست و دومی حنابندون.. اما قول می دم که عکس های عروسی رو گرفتیم حتما ازشون بذارم تو وبلاگ ...
و اما بریم در مورد مخارج صحبت کنیم...
قبل از هر چیزی باید بگم که به طرز معجزه آسایی همه چیز درست میشه و جور میشه پس اصلا نگران وضعیت مالی نباشید... من و پیشول واقعا از صفر شروع کردیم و خدا رو شکر در بهترین شرایط داریم زندگی می کنیم...
--------
-------------------
یه عالمه نوشته بودم بلاگ اسکای قورت داد!!!!!!!!! این بالایی رو هم تو کلیپ بورد ذخیره بود!
مجموع هزینه ها شده بود ۶ میلیون....
دیگه رمق نوشتن ندارم!!!! هر کی اطلاعاتی خواست بپرسه
* از این به بعد سعی می کنم مرتب بنویسم..
** من همین الان وبلاگ مریم رو خوندم .. مریم جان کاش می تونستم بهت بگم تسلیت می گم :( سخته عزیز می دونم... برادرت فصل جدید زندگیش رو شروع کرده و الان تو آغوش خدا به آرامش رسیده... با آرامشش شاد باش نازنینم...